خدا و گنجشک

ساخت وبلاگ

ملا به میدان مال فروشان رفته بود تا خر بخرد.جمع کثیری از دهاتی ها جمع بودند و بازار خرفروشی رواج داشت. در این بین مردی که ادعای نکته سنجی می کرد، با خری که بار میوه داشت،از آن جا می گذشت. خواست کمی سر به سر ملا بگذارد،پس گفت:در این میدان به جز دهاتی و خر چیز دیگری پیدا نمی شود!

ملا پرسید: شما دهاتی هستید؟

گفت: خیر.

ملا گفت: پس معلوم شد چه هستید !!          

تهیه و تنظیم: سیدمحمدامین رضوی

خدا و گنجشک...
ما را در سایت خدا و گنجشک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7amin91d بازدید : 167 تاريخ : شنبه 28 دی 1398 ساعت: 18:31

رازق فانی 

خدا گر پرده بردارد ز روی کار آدم ها

چه شـادی ها خورد بر هم چه بازی ها شـود رسـوا

یکی خندد ز آبادی، یکی گرید ز بربادی

یکی از جان کند شـادی، یکی از دل کند غوغا

چه کاذب ها شـود صادق، چه صادق ها شـود کاذب

ادامه مطلب
خدا و گنجشک...
ما را در سایت خدا و گنجشک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7amin91d بازدید : 177 تاريخ : شنبه 28 دی 1398 ساعت: 18:31

روزی داروغه بهلول را گفت: تا چند روز دیگر مرا به شهری دیگر می فرستند. اینک از همه خداحافظی می کنم.

گفت: این، مصیبتی عظیم است.

پرسید: برای شما؟

گفت: نه برای آن شهر دیگر.

تنظیم کننده: سیدمحمدامین رضوی

خدا و گنجشک...
ما را در سایت خدا و گنجشک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7amin91d بازدید : 170 تاريخ : شنبه 28 دی 1398 ساعت: 18:31

متن قابل تامل و خواندنی از رحمت الله نبیل فراموشی اخلاق اجتماعی از آن چه این ایام در صحنه تقابل سیاسی می گذرد ، قابل تاسف است .در سطح دولتی ،قصه جاسوسی و شنود شهروندان، کنترل شبکه های مجازی ، آزار این خدا و گنجشک...
ما را در سایت خدا و گنجشک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7amin91d بازدید : 163 تاريخ : شنبه 28 دی 1398 ساعت: 18:31

مهر مادری یک زن آرژانتینی را از کما خارج کرد

این زن که به دلیل سقوط از بلندی جمجمه‌اش با زمین برخورد کرده و به کما رفته بود، با شنیدن گریه‌های دخترش رفتار هوشیارانه‌ای از خود نشان داد و شروع به شیر دادن به او کرد.

این زن 42ساله که از اهالی شهر سان‌فرانسیسکو آرژانتین است، تقریباً

ادامه مطلب
خدا و گنجشک...
ما را در سایت خدا و گنجشک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7amin91d بازدید : 176 تاريخ : شنبه 28 دی 1398 ساعت: 18:31

#داستان_کوتاه

‌مادر نابینا کنار تخت پسرش در شفاخانه نشسته بود و میگریست ...

فرشته ی فرود آمد و رو به طرف مادر گفت: ای مادر من از جانب خدا آمده ام. رحمت خدا بر آن است که فقط یکی از آرزو های ترا برآورده سازد، بگو از خدا چه میخواهـی؟
مادر رو به فرشته کرد و گفت: از خدا میخواهم تا پسرم را شِفا دهد. فرشته گفت: پشیمان نمیشوی؟ مادر پاسخ داد: نه!

فرشته گفت: اینک پسرت شِفا

ادامه مطلب
خدا و گنجشک...
ما را در سایت خدا و گنجشک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7amin91d بازدید : 187 تاريخ : شنبه 28 دی 1398 ساعت: 18:31

خلیفه بهلول را احضار کرد که مرا چندی است فکر خوب کار نمی کند، تدبیر چیست؟

گفت: بهتر است خلیفه طعام ملین تناول کنند، یا شربت انجیر بخورند و اگراین هر دو موثر نیافت، مسهلی قوی نماید تا فکرشان کماکان به کار خود ادامه دهد...!

تهیه کننده: سیدمحمدامین رضوی

خدا و گنجشک...
ما را در سایت خدا و گنجشک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7amin91d بازدید : 150 تاريخ : شنبه 28 دی 1398 ساعت: 18:31

گل فروش سر کوچه می گفت:

ما بچه بودیم .
بابام یخ فروش بود گاهی درآمد داشت گاهی هم نداشت .
گاهی نونمون خشک بود گاهی چرب
شاید ماهی یکبار هم غذای آنچنانی نمیخوردیم.
نون و پنیر و سبزی گاهی نون خالی...
اما چشممون گشنه نبود.

یه دایی داشتم اون زمان کارمند دولت بود .

ادامه مطلب
خدا و گنجشک...
ما را در سایت خدا و گنجشک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7amin91d بازدید : 179 تاريخ : شنبه 28 دی 1398 ساعت: 18:31